مژده به پسرم
سلام. نیمه شبت به خیر نازنینم مژدگانی بده پسری. مامان جون تو راهه و فردا صبح می رسه خونمون (آخ جووون)، اونم با کلی وسایل که همش برای پسر طلای منه. امشب بابایی با این که خیلی خسته بود، تنهایی اتاق رو مرتب کرد و وسایل رو جابجا کرد تا جای وسایل شما توی اتاق باز بشه. تازه الان که ساعت 12.5 هست، کارش تموم شده و اومده داره فیلم می بینه. حالا یه دونه اتاقمون شده دو قسمت. یه قسمتش برای وسایل ما و یه قسمتش برای یه دونه گل زندگیمون. طلای مامان، راستشو بگو کلک. تو بهتر از ما می دونستی که چه خبر شده ، نه؟ آخه بعد از یه هفته تنبلی امشب اونقدر شلوغ کرده بودی توی دلم که من داشتم ذوق مرگ می شدم ، تازه چند بار هم به سکسکه افتادی. ...
نویسنده :
فاطمه - مامان محمدسجاد
0:28