جدیدترین وسایل پسرم
بلاخره بعد از مدت ها که می خواستیم بریم و یه ماشین خوشگل برای شما، گل پسرم بگیریم، دیشب بابایی وقتشو تنظیم کرد تا بریم و این پروژه عظیم رو به انجام برسونیم. بعد از بررسی همه ماشین های موجود در مغازه های گمرک، میرزای شیرازی و جمهوری، بلاخره یه ماشین قرمز برات انتخاب کردیم و خریدیم.
این هم از عکسش:
لحظه شماری می کنم برای دیدن تو ، که سوار این ماشین شدی و داری غام غام رانندگی می کنی.
دست بابابزرگ و مامان جون درد نکنه که زحمت کشیدن تا این ماشینو بخریم. دست بابایی هم درد نکنه که من و گل پسر رو برد و با حوصله خیلی زیاد با ما همراهی کرد که این ماشینو بپسندیم.
راستی وقتی داشتیم می رفتیم برای خرید، از کنار یه مغازه رد شدیم که یه لباس زمستونه خیلی بامزه داشت . من و بابایی اونو پسندیدم ولی چون دیگه قصد خرید لباس نداشتیم ، کلی به خودمون فشار آوردیم که خرید این لباسو بذاریم برای بعد از تولد گل پسر. ولی در مسیر برگشت در اقدامی غافلگیرانه بابایی پیشنهاد داد که اون لباسو برای پسرنازنینش بخره و با این حرکت ناگهانی اونقدر منو ذوق زده کرد که نگو.
بابایی، ممنون که دیروز مامانی رو خوشحال کردی.
این هم از لباست که از قرار معلوم باید بتونی این زمستون بپوشیش انشاالله. دیشب با بابایی گفتیم که انشاالله برای راهپیمایی ٢٢ بهمن، محمد سجاد عزیزم رو که سرباز کوچولوی اسلام و ولایت هست ، با این لباس می بریم راهپیمایی. به امید اون روز.