پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

جدیدترین وسایل پسرم

1391/6/31 13:30
320 بازدید
اشتراک گذاری

بلاخره بعد از مدت ها که می خواستیم بریم و یه ماشین خوشگل برای شما، گل پسرم بگیریم، دیشب بابایی وقتشو تنظیم کرد تا بریم و این پروژه عظیم رو به انجام برسونیم. بعد از بررسی همه ماشین های موجود در مغازه های گمرک، میرزای شیرازی و جمهوری، بلاخره یه ماشین قرمز برات انتخاب کردیم و خریدیم.

این هم از عکسش:

 

لحظه شماری می کنم برای دیدن تو ، که سوار این ماشین شدی و داری غام غام رانندگی می کنی.

دست بابابزرگ و مامان جون درد نکنه که زحمت کشیدن تا این ماشینو بخریم. دست بابایی هم درد نکنه که من و گل پسر رو برد و با حوصله خیلی زیاد با ما همراهی کرد که این ماشینو بپسندیم.

راستی وقتی داشتیم می رفتیم برای خرید، از کنار یه مغازه رد شدیم که یه لباس زمستونه خیلی بامزه داشت . من و بابایی اونو پسندیدم ولی چون دیگه قصد خرید لباس نداشتیم ، کلی به خودمون فشار آوردیم که خرید این لباسو بذاریم برای بعد از تولد گل پسر. ولی در مسیر برگشت در اقدامی غافلگیرانه بابایی پیشنهاد داد که اون لباسو برای پسرنازنینش بخره و با این حرکت ناگهانی اونقدر منو ذوق زده کرد که نگو.

بابایی، ممنون که دیروز مامانی رو خوشحال کردی.

این هم از لباست که از قرار معلوم باید بتونی این زمستون بپوشیش انشاالله. دیشب  با بابایی گفتیم که انشاالله برای راهپیمایی ٢٢ بهمن، محمد سجاد عزیزم رو که سرباز کوچولوی اسلام و ولایت هست ، با این لباس می بریم راهپیمایی. به امید اون روز.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

زینب (مامان امیر عباس)
31 شهریور 91 13:24
سلام عزیزم ... انشالله که پسرت سرباز امام زمان و آقا میشه ... انشالله خدا صحیح و سالم تو بغلت میذاره... مامان مهربون الان دعاهات اجابت میشه ... میشه برای منم دعا کنی .. دعا کن خدای مهربونم که امیر عباس و بهم امانت داد و بعد هم از من گرفت همون خدای مهربون , درهای رحمتشو به روم باز کنه... دلم خیلی کوچیکه زود میشکنه


سلام زینب جان. اتفاقا چند روز پیش وبلاگتون رو از اول تا آخر خوندم و خیلی غصه خوردم و برای صبرتون دعا کردم. از اون موقع، صبح و شب دارم به شما فکر می کنم. ولی به خدا توکل کن، انشاالله خودش بهت صبر می ده. امیر عباس و بچه های مثل او، در روزی که همه نیاز به رحمت خدا داریم شفیع مامان باباشون می شن.شما برای ما دعا کن.
زینب (مامان امیر عباس)
1 مهر 91 13:23
سلام فاطمه جان ... چه سعادتی داشتم من که شما تو امام زاده صالح به یاد من افتادید ... خیلی ساله نرفتم آخرین بار فکر کنم بهمن 86 بود .... امید دارم به رحمت خدا ... خدا بابت این همه سختی که کشیدم چه واسه حاملگیم که سالها منتظر موندم , دوران حاملگیم که اونم سخت اما شیرین گذشت و چه بعد فرشته شدن امیرعباسم , جتما جواب خوبی خدا بهم میده ... حتما حکمتی بوده ... به قول خود خدا بعد از هر سختی گشایشی است ... انشالله که گشایش ما به زودی زود باشه البته با دعای شما دوستان
زینب السادات(مامان تسنیم)
2 مهر 91 19:47
ماشیننش(یا شاید هم موتور) خیلی شیکه ها فاطمه جون خوش سلیقه هستین ها تو راهپیمایی ببینیم پسرتو با این لباسش


نظر لطف شماست. به امید خدا.