پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

2 ماه و چند روز تا دیدن محمد سجاد

1391/6/27 12:39
292 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند و عسل مامان

بلاخره بابایی بعد از سه روز برگشت. این چند روز مادر جون و عمه و امیر عباس (پسر عمه یک سال و چهار ماهه شما) اومده بودن پیش ما تا تنها نباشیم و اذیت نشیم . دست همشون درد نکنه. بابایی برامون کلی شیرینی های خوشمزه سوغاتی آورده که به من سفارش کرده اونا رو برای پسرم هم بخورم.  راستی بابایی که اومد چه قدر ذوق کردی و تحویلش گرفتی پسرم ، با اون ضربه هات.

این روزا مامان جون حسابی مشغول کامل کردن وسایل  شماست. من و بابایی هم دو روزه تصمیم داریم بریم برای پسرم یه ماشین کوچولو بخریم که هر بار یه اتفاقی افتاده و نشده که بریم . ولی نگران نباش عزیزم، آخرش می ریم و اون ماشین خوشگله رو که چند وقت پیش پسندیدیم برات می خریم.

دیشب که برای انجام یه کاری رفته بودیم سهروردی چشمم افتاد به برچسب های اتاق بچه که توی اکثر مغازه ها بود و کلی ذوق کردم. بابایی هم تصمیم گرفت حالا که نتونسته منو ببره برای پسرم ماشین بخریم، برای اینکه از دلم در بیاره ، یه دونه از اون برچسب ها بخره که بزنیم روی دیوار بالای گهواره پسرم. ما هم بعد از اینکه چند تا مغازه رو گشتیم این برچسب رو برات انتخاب کردیم

چه طوره؟

یه وقت فکر نکنی دخترونست. اگه خوب دقت کنی متوجه می شی که اون خرس کوچولو که داره توی بغل مامانش می خوابه لباس آبی داره. این یعنی که این خرس کوچولو پسره.

راستی دیروز که 26 شهریور بود ، رفتیم پیش دکتر محمدی. بر خلاف همیشه که زود می رفتم داخل، اینبار یک ساعت نشستم تا نوبتم شد. با دکتر راجع به تولدت صحبت کردیم. دکتر بهم سفارش کرد که توی کلاسهای بیمارستان چمران شرکت کنم. البته از قبل تصمیم داشتم این کلاس ها رو برم ولی تنبلی اجازه نمی داد. ایشالا همین روزا شروع می کنم.

صدای دلنشین قلبت رو هم شنیدم. دکتر هم گفت که کلا اوضاع خوبه و پسر عزیزم وضعیت قرار گرفتنش هم فعلا خوبه. فقط نمی دونم چرا دکترای مهربون ، اینقدر با نی نی ها خشن برخورد می کنند . هربار دکتر می خواد صدای قلبتو بشنوه، خیلی راحت چند تا ضربه به دو طرف شکمم می زنه که من خیلی از این ضربه ها خوشم نمیاد چون فکر می کنم، عسل مامان اذیت می شه. خدا کنه اینجوری نباشه.

البته پسرم بد نیست از الان بدونی که زندگی توی این دنیا پر از همین سختی ها و راحتی هاست. ولی اگه تو توی همه کارات خدا رو در نظر داشته باشی، سختی ها هم شیرین می شه.

پسرم ، مامان و بابا خیلی دوستت دارن. دوست دارم با همه توانم در پرورش تو تلاش کنم. امیدوارم خدا این توان رو به من بده.

خدایا.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

saba
27 شهریور 91 17:03
سلام من وبلاگتون رودیدم خیلی خیلی قشنگ درست کردیددلم می خوادهرچی زودترمحمدسجادتونوببینم من خیلی خوشحالم که شمابه خاطر بچه مااسم بچتون رومحمدسجادگذاشتیدازآشنایی باشماخوشبختم


سلام ممنون که به ما سر زدید. محمد سجاد نازتون رو از طرف محمد سجاد من ببوسید. من هم خیلی خوشحال شدم. البته ما از سال قبل اسم پسرمون رو گذاشتیم و خیلی اسمشو دوست دارم. حالا که پسرتون خوشگلتون رو دیدم می بینم چقدر این اسم به یه پسر گوگولی میاد.
saba
27 شهریور 91 17:09
من عاشق بچتون شدم


شما خیلی لطف دارید، بازم بیاین پیش ما. من شما رو لینک می کنم با اجازتون.
سپیده
27 شهریور 91 17:20
http://koodakeman91.niniweblog.com/ با سلام. خوشحال می شم به وبلاگ منم سر بزنید.
زینب السادات(مامان تسنیم)
28 شهریور 91 16:22
فاطمه جون خیلی خیلی برچسب های اتاقش قشنگن
ما از قبل ااز تولد تسنیم میخواستیم براش بخریم ولی نشده



ممنون. هنوز مامان جون پسرم وسایلشو نیاورده. باید به همین بر چسبا ذوق کنم دیگه.
زینب السادات(مامان تسنیم)
28 شهریور 91 16:24
اون ضربه ها هم کاری به پسرت نداره فقط دکتر تکونش میده که واکنشش را ببینه و جاش برای معاینه بهتر بشه