31 هفته گذشت
سلام به آقاکوچولوی مامان.
بلاخره هفته های انتظارمون برای دیدنت یک رقمی شد. امروز وارد هفته 32 با هم بودن شدیم و به امید خدا 9 هفته دیگه می بینمت. تورو خدا محکم به مامانی بچسب و تا به اندازه کافی تپل نشدی تصمیم به تولد نگیر.
مامانی، با این که خیلی دلم می خواد روی ماهتو ببینم و توی آغوش بگیرمت ولی نمی دونم چرا دوست ندارم این دو ماه زود بگذره، دوست دارم حالا حالاها با هم یکی باشیم. بابایی بهم می گه : "خودخواه نباش. پسر طلا مال هردومونه، نمی شه که فقط مامانش از حس کردنش لذت ببره." ولی من استرس دارم. نمی دونم بعد از تولدت چی می شه. آیا من می تونم از پس این امانت بزرگ بر بیام یا نه. هر روز می سپارمت به خدای مهربون و می دونم که به خوب کسی می سپارمت.
الهی لا تکلنی علی نفسی طرفه عینی ابدا
دوستت دارم پسرم، اونقدر که با واژه ها نمی شه بیانش کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی