پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

از خدا می خوام...

امشب خیلی حالم گرفته شد. وقتی مادری رو دیدم که بچه دو سه ماهش بغلش بود و دیدم که با چه حالی  از اتاق دکتر بیرون اومد. و بعد دکتر برای منشیش تعریف کرد که بچه دست و پاهاش به علت یه بیماری ژنتیکی بیحس شده. و گفت که درمانی برای این بیماری نیست و اینطور بچه ها نهایتا هشت نه ماه زنده می مونن. همه اینها رو به پدر و مادر اون بچه هم گفته بود تا دیگه برای درمانش پولی خرج نکنن. یا من اسمه دوا و ذکره شفا مگه دوای همه دردها دست خدای مهربونمون نیست؟ برای شفای همه مریض ها ، اون بچه و همه بچه های مریض دیگه دعا می کنید؟   ...
20 خرداد 1393

18

سلام اعیاد زیبای شعبانیه رو هزار بار به همه دوستانم تبریک می گم. و نیز هجده ماهگی پسرم رو از همینجا (یعنی در فاصله حدود دو و نیم متری از تختش) بهش تبریک می گم. خدا رو شکر واکسن هجده ماهگی، پسرم رو اذیت نکرد. البته موقع تزریقش درد داشت و متاسفانه من هم دست هاشو گرفته بودم. ولی بعدش به جز یه ذره تب نامحسوس و تقریبا نیم ساعت پادرد و لنگ لنگان راه رفتن مشکل دیگه ای براش پیش نیومد. به جاش چند روز بعدش یعنی روز تولد آقا امام سجاد (ع) ، محمدسجاد عزیزم از باباش هدیه قشنگی گرفت.  که توی عکس زیر سوارش شده. دست بابایی درد نکنه. پسرم امشب رفت پیش آقای دکتر و طبق راهنمایی آقای دکتر (خوردن غذا به جای خوردن شیر) امشب (البته فق...
20 خرداد 1393

محمدسجاد شیرین زبون

سلام اصلا فکر نکنید که وبلاگمون تعطیل شده. اصلا... فقط بنده بعنوان مامان آقا سجاد، یه مقدار شدید درگیر  جزوه هام بودم و استرس امان نمی داد به وبلاگ سر بزنم. و البته هنوز هم درگیرشونم تا هفته بعد . اما از پسرم بگم که توی این یک ماه چه شیرین زبونی هایی کرده.. دیگه کلمه ای نیست که پسرم از پس گفتنش بر نیاد. اما چند تا از کلمه های شاخصی که زیاد تکرار کرده: بابا بُ بُ بُ (بابابزرگ) ؛بیا ؛هست و نیست؛ ماه و ستاره؛ ماشین؛ دایی (چایی)؛ پُو (پلو)؛ تَس (کفش) ؛ مَ مَ مَ (مرگ بر آمریکا) همراه با جرکات مربوطه ؛ شیراااز ؛ نکن؛ امروز هم بعد از چند روز فکرکردن فهمیدیم که منظورش از "باباس " ، بیسکوئینه و خیلی خیلی کلمات دیگه. ...
9 خرداد 1393

عمو

سه چهار روز قبل یه عکس توی کتاب قصه اش بهش نشون دادم که توش یه آقایی سوار اسب بود. بهش گفتم " عمو سوار اسب شده" .... دیشب داره کارتون برنارد رو نگاه می کنه که توش آقا خرسه (همون برنارد) داره اسب سواری می کنه. می دوه طرف من و با هیجان می گه: " عمو   ...  اسب" عمو برنارد رو می گفت.   کلا علاقه عجیبی به حیوانات داره. جدیدا هم به اسب بشدت علاقه مند شده. به اون آقا اسبه گوشه تصویر که با حضورش محمدسجاد رو بشدت مشعوف کرد، توجه کنید لطفا...   ...
16 ارديبهشت 1393

از اون کارا

از همون فاصله دور که داشتی با لیوان آب به سفره نزدیک می شدی باید حدس میزدم چه نقشه ای داری. آخه با انصاف، نگفتی بابایی خسته وگرسنه از سر کار اومده و با دل پر امیدی نشسته سر کاسه آبگوشت؟ که کل لیوان آب یخ رو خالی کردی توی ظرف غذاش؟ ...
15 ارديبهشت 1393