پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

اولین هدیه نی نی گلمون به مامان بزرگا وبابابزرگا

دو تا جعبه شرینی با دو تا کاغذ که بابایی نی نی با خط زیبا روش نوشت  "تقدیم به پدربزرک و مادربزرگ عزیزم  از طرف نوه گلتون " اینا رو برای رساندن خبر ورود یه کیک خامه ای شیرین ، یک عسل  خوشمزه،  یه آلبالوی بامزه  و یک دنیا شیرینی به این دنیای بزرگ تهیه کردیم.   اول رفتیم خونه مامان جون و بابابزرگ (یعنی مامان و بابای مامانی) جعبه شیرینی رو که دادیم آماده شدیم برای دیدن عکس العمل هاشون. بابام با تعجب روی جعبه رو خوند و بعد مامان جون و بابا بزرگ با بهت و حیریت گفتن چی؟؟؟؟ باور کردنش براشون سخت بود. مامانم بعد از بوس کردن من گفت : من هنوز باورم نشده و من بهشون قول دادم که برگه آزمایشم رو میارم. &n...
17 خرداد 1391

سلام

سلام به همه دوستان.... این اولین روزیه که توی این وبلاگ می نویسم. من و بابا مهدی الان سه ماهه حضور هدیه زیبای خدا رو  کنار خودمون حس می کنیم. البته هنوز 6 ماه مونده تا روی ماهشو ببینیم ولی خیلی دوستش داریم و کلی باهاش حرف می زنیم و قربون صدقش می ریم.    برای نی نی عزیزمون دعا کنید تا سالم بیاد پیشمون.  
17 خرداد 1391

خبر ورود نی نی عزیزمون به جمع دو نفره ما

میلاد پیامبر در سال 90 مصادف شده بود با 21 بهمن و ما تصمیم گرفتیم بریم زیارت آقا امام رضا و اونجا دعا کنیم و از خدا بخوایم به برکت امام بزرگوارمون ، به ما یه فرزند سالم و صالح عنایت کنه. خدا لطف کرد و این سفر زیبا رو نصیب ما کرد. جای شما خالی بود، چه صفایی داشت چند روز کنار آقای بزرگوار علی ابن موسی الرضا بودن. چند روز  قبل از عید 91 بود که حس کردم نی نی عزیزمون اومده پیشمون. تصمیم گرفتم خودم برم آزمایش خون و اگه جواب مثبت شد برگه آزمایش رو به عنوان عیدی بدم به همسرم . ولی وقتی جواب رو گرفتم گفتن بهتره 48 ساعت دیگه آزمایش رو تکرار کنی و من هم که مثل همیشه شکم به همه جا رفت به جز جاهای قشنگ. از ترس و دلهره ، همین که همسرم رو دیدم...
17 خرداد 1391

اولین سفر در حضور نی نی نازمون

امسال ، سال تحویل خیلی خوبی داشتیم. اول تصمیم گرفتیم مثل نوروز 90 برای تحویل سال بریم مشهد. ولی بعد از در نظر گرفتن همه جوانب ،  بلاخره تصمیم گرفتیم امسال ، شروع سالمون رو کنار خانم فاطمه معصومه (س) در قم باشیم و بعد هم به سمت شهرمون بریم تا یک تعطیلات خوب رو کنار پدر مادرهامون بگذرونیم . روز آخر اسفند سفرمون رو شرع کردیم. اول رفتیم زیارت شهدا در بهشت زهرا، بعد حرم امام خمینی ، بعد شاه عبدالعظیم و در نهایت به سمت قم . توی این سفر ماهی های کوچولومون هم باهامون بودن، یکی قرمز و یکی سیاه. شب رو توی پارکینگ کنار حرم حضرت معصومه ، چادر زدیم و کنار ماهی های خوگشلمون خوابیدیم. قبل از اذان هم به سمت حرم رفتیم. (دیگه ماجرای گم شدن حلقه...
17 خرداد 1391