پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

پایان 7 هفته استرس

1391/10/27 12:49
268 بازدید
اشتراک گذاری

محمد سجاد: خوب خدارو شکر امتحانای مامانی هم تموم شد، حالا می تونم یه دل سیر غذای بی استرس بخورم. الان باید بشینم فکر کنم که چه برنامه هایی برای اوقات خالی مامانم داشته باشم.

بذار فکر کنم:

 

آخرین روزای امتحان مامانم تصمیم گرفتم تا اونجایی که می تونم بیدار باشم و هرکاری از دستم بر میاد براش  انجام بدم تا مامانم و البته بابام امتحاناشون روخوب بدن، ولی نمی دونم چرا مامانم همش سعی می کرد منو بخوابونه. تازه روز آخر هم مامان جون اومد پیشم وکلی باهام حرف زد و بازی کرد.

ولی بلاخره همه چیز تموم شد.

راستی لباس جدیدم رو دیروز خونه خاله پوشیدم. خاله زینب سادات ممنون به خاطر این لباس خوشگل.ببین چقدر بهم میاد

من دیروز خونه خاله همش اینجوری با ادب  نشسته بودم.  آخه ما ارشد نی نی های جمع حساب می شدیم ومن باید مثل یه مرد رفتار می کردم.

اینجا هم مامانی منو به زور روی شکم خوابوند تا ببینه می تونم سرمو بلند کنم یا نه. ولی من زیاد براش هنرنمایی نکردم تا زودتر بغلم کنه:

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

آزاده
27 دی 91 13:28
ماشالله چقدر بزرگ شده گل پسر.
چشم به هم بذاری بزرگ شده و این روزا فقط خاطراتش مونده


تنها وبلاگ است که می ماند......
زینب السادات(مامان تسنیم)
27 دی 91 20:06
چه پسر با جذبه ای داری فاطمه جون!!!!!از پشت نت اینجوریه وایییییی باید زودتر بیام خودش را ببینم
خدا را شکر که تا چند ماه راحتی بی دغدغه خودت و پسرت و همسرت ...
امتحانها خوب بود؟؟؟
ما کی بیایم خونتون؟
لباسش هم با نمک شده وقتی تو تن محمد سجاده براش بزرگ نبود؟؟


بله دیگه . پسر ما پهلوونه. راحت که نیستیم کلی کار و پروژه و ...دارم. مگه راحتی هم وجود داره توی این دنیا؟
اندازه لباسش که از آستیناش معلومه ولی اونقدر این لباسو دوست داشتم می خواستم زودتر تنش کنم.
راستی ...
حالا زنگ می زنم بهت می گم.
مامی امیرحسین
27 دی 91 20:18
خدا قوت! ارشد میخونی؟ تو فکر مرخصی ام که نیستی! بابا دست مریزاد
پسلی که من میبینم خیلی معصومانه نگاه میکنه ازش اینکارایی که گفتی بعیده!


مرخصی که نه ولی قراره یه درس غیرحضوری بگیرم.
**********
آخه من از لحظه های معصومیتش عکس می گیرم.
مامان تسنیم
28 دی 91 10:20
بابای امیرحسین
28 دی 91 11:44
ماشالله چقدر بزرگ شده این گل پسری! همبازی امیرحسین هم پیدا شد!
خسته نباشید. احتمالا با افرادی مثل دکتر حبیب نژادوحق پناهی و نویدبخش و... امتحان دشوار هم باشد.
در منزل ما آغاز شده!12 هفته استرس! تا امتحان جامع!
به زودی برای محمد سجاد هم شروع میشود!


ممنون
فکر می کنم این اساتیدی که نام بردید اساتید دانشکده مکانیک و بچه های بیومکانیک باشند.ما در دانشکده برق با دکتر دلیری و عرفانیان و ... سروکار داریم.
مامی امیرحسین
28 دی 91 11:45
الان اومدم تو وبلاگتون و تازه فهمیدم شما دانشجوی دکترا هستی!!! فکر کنم تو نظری که واست گذاشتم سوتی دادم!خانوم دکتر!


هیچ فرقی نمی کنه. نتیجه مهمه
علامه کوچولو
28 دی 91 20:40
سلاااااااااااام
الاااااااااااااهی
ماشاءالله خیلی ناز شده


سلام سلام سلام
ساراي محمدسجاد اينا
30 دی 91 14:29
به به ...
خاله ما هم از این لباسا داشتیم کوچیکتر که بودییییییییم
دیگه اندازه م نیست خب دیگه آخه بزرگ شدم



من که مامانم خیلی زود این لباسو تنم کرده. فکر کنم وقتی بزرگ شدم هم می تونم بپوشمش.
آزاده
3 بهمن 91 20:10
حالا که استرسا تموم شد چرا دیگه پست نمیذاری؟
تعطیلات خوش میگذره؟ گل پسر خوبه؟


امان از پروژه ها. همین...