محمد سجاد در مراسم اربعین
همونطوری که قبلا برات گفتم خیلی دوست داشتم روز مراسم شیرخوارگان حسینی، لباس محرمیت رو بپوشی و ببرمت مراسم. ولی چون شما خیلی وقت شناس بودی و می خواستی روز شهادت صاحب نامت به دنیا بیای قسمت نشد. ولی امروز لباس عزای امام حسین (ع) رو تنت کردم و با هم توی مراسم اربعین در مسجد شهرک شرکت کردیم.
اول می ترسیدم وسط مراسم بیدار شی و از اون جیغ های زیبات رو سر بدی. ولی خدا رو شکر همه چیز خوب پیش رفت.
امروز صبح که بیدار شدی بابا برامون زیارت اربعین خوند.
وقت رفتن به مراسم هم که شد ، اول شیر خوردی و لباس پوشیدی . بعد هم بابایی برات حسین حسین گفت و تو با این صدا خوابیدی. هیچ وقت به این راحتی ها نمی خوابیدی تا آخرای مراسم هم خواب خواب بودی. انگار داشتی با ما همکاری می کردی که بیشتر توی مراسم بمونیم.
پسر گلم، محمدسجادم، قبول باشه اولین عزاداریت. امیدوارم به برکت این مجالس ، حسینی بزرگ بشی و سرباز خوبی برای امام زمانت باشی. از خدا می خوام که همیشه زیر بیرق امام حسین (ع) و برای رضای خداوند بزرگ در زندگیت گام برداری.
فدایی شش ماهه امام حسین (ع) :
و پسرم در خواب: