اندک اندک می رسد اینک ...
هرچند که من هیچی احساس نمی کنم ولی دکتر می گفت که خیلی زود میای پیشمون. البته نیازی به گفتن نبود. بلاخره الان سی و هشت هفته و 5 روزته. نهایتش تا هفته بعد باید منتظرت باشیم.
چهارشنبه که رفتم دکتر، خانم دکتر اوضاع شما رو "خوب" تشخیص دادن و تولد شمارو نزدیک. البته چون تصمیم با خودته که کی بیای، باید فعلا منتظر باشیم ولی خانم دکتر گفتن سه شنبه که خودشون بیمارستان چمران هستن برم پیششون تا اگه اوضاع خیلی خوب بود شما رو به زور متولد کنن. اگه اینجوری شد تقصیر خودته که زودتر تصمیم به اومدن نگرفتی. فعلا دارم دستورات دکتر رو اجرا می کنم شامل خوردن گل گاوزبان و زعفران و پیاده روی. تا ببینیم خدا چی می خواد.
دیروز هم که از صبح حرکتات کم شده بود و من طبق توصیه خانم دکتر رفتم بیمارستان برای گرفتن NST. ضربان قلبت که خوب بود ولی خانم دکتری که دیشب شیفتشون بود با دیدن برگه NST یه مقدار تعجب کردن و از من پرسیدن که آیا درد هم دارم که من گفتم نه. مثل اینکه توی اون برگه چند تا انقباض شدید ثبت شده بود. به خاطر همین منو فرستادن برای سونوگرافی که توی سونوگرافی همه چیز نرمال بود، البته ظاهرا در خونه شما داره کم کم به این دنیا باز می شه.
راستی دیروز با بابایی رفتیم نمازجمعه. فکر کن..
تصمیم داشتیم بعدش هم بریم توی پارک لاله پیاده روی کنیم ولی چون دیروز برای اعتراض نسبت به حمله اسرائیل به غزه بعد از نمازجمعه راهپیمایی بود، تصمیم گرفتیم به جای پیاده روی در پارک ، یک پیاده روی ارزشی داشته باشم. و به این ترتیب شما اولین حضور سیاسی خودت رو در جامعه تجربه کردی، اون هم در راهپیمایی علیه اسرائیل جنایت کار. پسرم برای نجات مسلمون های فلسطین و سوریه خیلی دعا کن. دشمنهای اسلام خیلی به اونا ظلم می کنن و حتی به بچه ها و شیرخوارهاشون هم رحم نمی کنن.
فعلا من برم بقیه انتظارم رو بکشم...