محرم
محرم رسید.
غروب اولین روز محرم رامی بینی؟ آسمان هم از رسیدن این ماه غمگین است. آنچنان که خورشید و ماه و ابرها نیز
منتظرت هستم تا بیایی و بلاگردان گلوی بریده اصغرت کنم.
سرباز کوچک حسین(ع) باش پسرم. تو عزیزی ولی نه عزیزتر از فرزندان زهرای اطهر(س). دوستت دارم ولی نه آنچنان که محبتت ، عشق حسین(ع) را از دلم برگیرد. بله! جمله ها چه روان از زبان آدم می تراود و قدم ها چه دشوار به جلو می رود در این راه.
ولی من باز هم از خدا یاری می خواهم که اینگونه باشم. لااقل ذره ای شبیه شیرمادران کربلا. و یا کربلای هشت ساله همین سرزمین.
می دانم که گفتنش سهل است ... دل بریدن از فرزند دلی می خواهد همچون دل مادر وهب. همچون دل مادران شهدای همین عصر...
می دانم که گفتنش سهل است و پیمودن راهش چه دشوار...
محمدسجاد من ...
نذر گلوی بریده اصغرت می کنم.
زودتر بیا که می خواهم حسینی به این دنیا پا بگذاری...
زودتر بیا در آغوشم
دعوت شده ایم برای همدردی با رباب در مراسم شیرخوارگان حسینی.