پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

نیمی از اه به پایان رسید

1391/4/21 11:19
291 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر عزیزم.


امروز اومدم بهت مژده بدم که خدا رو شکر نصف راه با هم و به سلامتی طی کردیم. دعا کن نصف باقیمونده رو هم بتونیم همینجوری پشت سر بذاریم و تو زودتر بیای تو بغل مامانی و بابایی. 

این 20 هفته که روزهای خوبی بود ...

از اون روزهایی که استرس حضورت توی شکمم رو داشتم و نمی دونستم اولین سلول هات درست سر جاشون تشکیل شده یا نه، تا اون روزی که صدای قلبتو برای اولین بار شنیدم و انگار دنیا رو بهم دادن.

از اون روزایی که ویارم شروع شد و روز به روز بدتر شد تا جایی که بعضی وقت ها از گرسنگی و دلتنگی گریه می کردم تا اون روزایی که بابایی رو به زور راضی می کردم تا بریم و لباس های خوشگل توی سیسمونی فروشی ها را ببینم و ذوق کنم.

از اون روزهایی که از خواب بیدار می شدم و همش استرس اینو داشتم که بازم می تونم صدای قلبتو بشنوم یا نه، تا اون روزایی که صبح ها با لگدهات و تکون خوردنات بیدارم می کردی و ازم می خواستی یه چیزی بخورم تا گرسنه  نمونی و دل مامانی رو با این حرکتت شاد شاد می کردی و انرژی یک روزشو تامین. 

از اون روزهایی که شکمم درد داشت و دکتر گفت باید توی بیمارستان بمونی تا اون لحظه ای که دکتر گفت تو سالمی و پسری و من و بابایی تونستیم دنیامون رو با گل پسرمون مثل یه بهشت تصور کنیم. 

همه لحظه هاش شیرین بود، چون حالا دیگه من و تو بابایی پیش هم بودیم و یه خدای مهربون بالای سرمون.

فقط استرس سلامتیت و لیاقت و توانایی من برای  تربیت و نگهداری از تو بود که ذهنم رو مشغول می کرد.

امیدم به خداست .

امیدت به خدا باشه پسرم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بنده خدا
22 تیر 91 13:38
زیاد عجول نباش. پسرت میاد بزرگ میشه برای گل پسرت میری و بعد تو میمونی خاطرات
دنیا محل گذره حتی فرزند هم امانته و نباید بهش دل بست.
ان شاء الله که زودتر این بیست هفته هم بگذره و پسرت بیاد توی این دنیای بی وفا ولی نسبت به والدینی که اینقدر منتظرش بودند بی وفا نباشه


خدای مهربون مارو برای بندگی خودش آفریده انشاءالله بتونیم این گل پسری روکه توی این مسیر سر راهمون قرار داده، اون طوری که خودش دوست داره تربیت کنیم و رسم بندگیش رو به جا بیاریم.