سلام گل پسرم
یه خاطره وسط خاطره بیمارستانم بود که چون خیلی جالب بود، می خوام جداگانه برات تعریف کنم.
وقتی رفتم دکتر و برام سونوگرافی نوشت کلی خوشحال شدم. چون فقط به این فکر می کردم که بعد از کلی وقت می تونم قندعسلمو ببینم. تو ذهنم بود که از دکتر بپرسم بلاخره دختری یا پسر.
خانم منشی بخش رادیولوژی از منم بیشتر عجله داشت. همش می گفت از دکتر جنسیتشو بپرس حتما بهت می گه.
خلاصه که دراز کشیدیم و دکتر کلی بررسی کرد و گفت خدا رو شکر بچه سالمه و مشکلی نداره. بعد هم رفت تو اتاقش و گفت چند لحظه دیگه میام . تو راه برگشت بابایی از دکتر خواست جنسیت جوجه طلاییمون رو بهمون بگه و دکتر هم قبول کرد ، البته خیلی لطف کرد چون ما اصلا برای این کارا نرفته بودیم تازه دکتر هم ساعت کارش تموم شده بود و داشت می رفت خونه. خلاصه این که دکتر بعد از کلی بررسی یهو بی مقدمه گفت:
جنسیتش هم......پسره.
خانم منشی هم بلافاصله به بابایی گفت. دیگه بابایی که توی آسمونها سیر می کرد. البته اگر دختر هم بودی بابایی همین قدر دوستت داشت. خودش بارها اینو گفته بود.
بعد هم که مراسم خبررسانی به خانواده ها انجام شد و بعدش هم من با همراهی گل پسرم راهی بخش بستری شدیم. این عکس هم جزو عکسای سونوگرافیت بود که بعد از چندبار نگاه کردن فهمیدم که این کوچولو موچولو کف پای گل پسرمه: قربون اون پاهای ظریفت برم مامانی.
گل پسرم راستی امروز صبح یعنی جمعه 16 تیر، اون قدر توی شکم مامانی بالا پایین پریدی که از روی شکمم هم حرکتتو می دیدم. قربونت برم ، الهی که همیشه همین جوری سالم و پرجنیب و جوش باشی.