پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

سلام گل پسرم

1391/4/16 16:03
293 بازدید
اشتراک گذاری

یه خاطره وسط خاطره بیمارستانم بود که چون خیلی جالب بود، می خوام جداگانه برات تعریف کنم.

وقتی رفتم دکتر و برام سونوگرافی نوشت کلی خوشحال شدم. چون فقط به این فکر می کردم که بعد از کلی وقت می تونم قندعسلمو ببینم. تو ذهنم بود که از دکتر بپرسم بلاخره دختری یا پسر.

 

خانم منشی بخش رادیولوژی از منم بیشتر عجله داشت. همش می گفت از دکتر جنسیتشو بپرس حتما بهت می گه.

خلاصه که دراز کشیدیم و دکتر کلی بررسی کرد و گفت خدا رو شکر بچه سالمه و مشکلی نداره. بعد هم رفت تو اتاقش و گفت چند لحظه دیگه میام . تو راه برگشت بابایی از دکتر خواست جنسیت جوجه طلاییمون رو بهمون بگه و دکتر هم قبول کرد ، البته خیلی لطف کرد چون ما اصلا برای این کارا نرفته بودیم تازه دکتر هم ساعت کارش تموم شده بود و داشت می رفت خونه. خلاصه این که دکتر بعد از کلی بررسی یهو بی مقدمه گفت:

 

 

جنسیتش هم......پسره.

 

خانم منشی هم بلافاصله به بابایی گفت. دیگه بابایی که توی آسمونها سیر می کرد. البته اگر دختر هم بودی بابایی همین قدر دوستت داشت. خودش بارها اینو گفته بود.

بعد هم که مراسم خبررسانی به خانواده ها انجام شد و بعدش هم من با همراهی گل پسرم راهی بخش بستری شدیم. این عکس هم جزو عکسای سونوگرافیت بود که بعد از چندبار نگاه کردن فهمیدم که این کوچولو موچولو کف پای گل پسرمه: قربون اون پاهای ظریفت برم مامانی.


گل پسرم راستی امروز صبح یعنی جمعه 16 تیر، اون قدر توی شکم مامانی بالا پایین پریدی که از روی شکمم هم حرکتتو می دیدم. قربونت برم ، الهی که همیشه همین جوری سالم و پرجنیب و جوش باشی.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

عاطفه
16 تیر 91 17:22
دوست عزيز
خوشحالم كه شكر خدا ني ني تون سالمه
در مورد اسم وبلاگ هم انجام وظيفه شد.
مراقب خودتون باشيد.


ممنون از شما
مامان محمدطاها
20 تیر 91 12:52
سلام دوست عزیزم - ممنون که به ما سرزدید - انشااله این دوران رو به سلامت سپری کنید - خدا جواب همه این سختی ها رو با یه هدیه شیرین میده .
راجع به سئوالتون باید بگم که من وقتی ترم آخر بودم باردار شدم و زایمانم هم فصل تابستون بود بنابراین وقتی کلاس میرفتم محمدطاها تو دلم بود - اما دفاعیه پایان نامه ام که بعد از زایمانم بود که با خودم میبدمش و خواهرم رو هم بردم تا نگهش داره -آخه دانشگاه من توی یه شهر دیگه بود و پسرم این همه مدت رو بدون شیر طاقت نمیاورد (شیشه هم که اصلا لب نمیزنه )
ولی من یه مامان کارمندم و محمد طاها رو از شش ماهگی میذارم پیش مادرم که با وجود سن بالا به خاطر کمک به من نگهش میداره .اما خیلی از همکارا بچه هاشونومیذارن مهد .
در کل اگه فقط دانشجو هستید و در کنار درس شاغل نیستید شرایطتتون تقریبا شبیه یه خانم کارمنده با کمی تفاوت .
نمیتونم بگم خیلی راحته اما میگذره - نمیدونم ترم چندم هستید ولی سعی کنید زودتر ترمهاتون رو جمع و جور کنید چون هر چه بچه ها بزرگتر میشن به توجه و حضور مادر بیشتر احتیاج دارن (تا وقتی که یه کم از آب و گل دربیان )
امیدوارم تونسته باشم کمکت کنم .برات یه نی نی سالم و صالح آرزو میکنم - فعلاهم بهتره به جای فکرکردن به چندین ماه دیگه به نی نی و خودت فکر کنی - آینده خودش راه حل ها رو با خودش میاره عزیزم .


ممنون از لطفی که کردید و توضیحاتی که دادید. امیدوارم شما و خانوادتون همیشه سالم و شاد باشید. باز هم به ما سر بزنید.