پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

درد شکم و بیمارستان

1391/4/16 16:02
275 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از یک هفته که سمت راست شکمم یه کم درد داشت، 13 تیر از صبح که بیدار شدم ، دردم شدید شده بود و تا بعد از ظهر هم خوب نشد. بابایی که از سر کار اومد با هم رفتیم دکتر زنان توی شهرک. دکتر هم برام سونوگرافی و آزمایش خون نوشت. گفت ممکنه دردت به خاطر عفونت باشه یا خدایی نکرده آپاندیس باشه.

رفتیم سونو و آزمایش و نتیجه رو دکتر جراح دید و منو فرستاد بخش زنان که متخصص زنان منو ببینه. 

وقتی رفتم بخش زنان و دکتر اومد خیلی خوشحال شدم چون اون روز دکتر مهربون خودم، دکتر محمدی بیمارستان بود. معاینه ام کرد و گفت باید تحت نظر باشی چون دردت سمت راسته شاید خطر ناک باشه. و بعدشم گفت می تونی بری خونه و چند ساعت یه بار بیای آزمایش بدی یا اینکه همین جا بمونی وتحت نظر باشی . بابایی هم گفت هرکدوم خانم دکتر گفت همون کارو بکن. دکتر جون هم تصمیم گرفتن که منو همونجا نگه دارن. 

و این شد که من برای اولین بار در  عمرم در بیمارستان بستری شدم.

 

چه قدر سخت بود. آخه هیچ کس پیشم نبود و تازه عید نیمه شعبان هم بود و من حسابی دلم گرفته بود. هرچند بابایی هی بهم سر می زد ولی نمی تونست بیاد داخل و من بیشتر وقت هارو تنها بودم. خیلی ناراحت کننده بود، شب عید نیمه شعبان که کلی براش برنامه داشتم مجبور بودم تنهایی توی بیمارستان بمونم.

 

تازه نیمه شعبان 91 سومین سالگرد ازدواج من و بابایی بود و ما از هم دور بودیم-اون شب و روز کلی گریه کردم- ولی....

 

بعد از ظهر نیمه شعبان که نیمه تیر هم بود بلاخره خانم دکتر بعد از 5 بار آزمایش  خون که باعث شد دست من تبدیل به آبکش بشه، تشخیص داد که من مشکلی ندارم و منو مرخص کرد، بعد از 40 ساعت موندن در بیمارستان.

 

اولین تجربه خوب نبود. دعا کن که از این به بعد فقط برای تولد گل فرزندم برم بیمارستان.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان عسل
16 تیر 91 15:45
شاد باشین و سالم انشالله
مامان تسنیم
30 تیر 91 16:58
پس چرا به من یه خبری ندادی؟؟؟؟از تو وبلاگ باید بفهمیم بستری بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدارا شکر که به خیر گذشت