احمد منیر
جذابتی که سفر با قطار برای من داره، آشنا شدن با هم کوپه ای هایی از فرهنگ های مختلف و فقط چند ساعت با هم بودنمونه.
موقع رفتن با دوتا از بچه های دانشگاه شریف با هم بودیم. یکی دانشجو و یکی فارغ التحصیل و مشغول کار. که چیزی که توی صحبت هاش برای من خیلی جلب نظر می کرد استفاده مکررش از کلمات لاتین بود.
اما در برگشت، با احمدمنیر 8 ماهه و مامان و باباش هم کوپه ای شدیم. وقتی به خاطر موضوع مشترکمون با مامانش (بچه داری) وارد صحبت شدیم، فهمیدیم که هیچ کدوممون به راحتی زبون همدیگه رو نمی فهیمیم و با هر کلمه ای که از زبان یکیمون خارج می شد ، تعجب و گیجی بود که صورت اون یکی رو پر می کرد.
به من می گفت وظیفه ات چیه؟ و من بعد از سه بار درخواست تکرار سوالش فهمیدم که شغلم رو می پرسه.
وقتی شغلش رو پرسیدم گفت معلمه و کیمیا درس میده.
از حرف زدن با هم صرف نظر کردیم. پدرش اما لحجه اش به معیار نزدیک تر بود. فهمیدیم اهل تربت جام و ساکن هرات (مرزی ترین شهر ایران در مرز افغانستان) هستند.
این میزان تعهد به زبان فازسی در مرزهای شرقی و خصوصا همسایه شرقی مون افغانستان، شاید برای بعضی ها دست مایه طنز باشه ولی در اصل باید درسی باشه برای همه ما ، که هیچ چیز باعث فراموشی زبان زیبامون نشه. (علی الخصوص برای دستگاه دیپلماسیمون که زبان فارسی رو رها کرده و در دیدارهاش به زبان اجنبی صحبت می کنه)
پدرش وکیل بود وقتی اوضاع کارش رو پرسیدیم گفت راضیم و دلیلش این بود که در کارش مشکلات مردم رو حل می کرد.
داشتم یه مقایسه می کردم.....