سلمونی
آخرشم به این نتیجه رسیدیم که فقط آقای ارایشگر می تونه از پس موهای این گل پسر بر بیاد. و این شد که موهای نازش جمعه هفته پیش که 15 شهریور بود توی سلمونی شهرک کوتاه شد.
یعنی پسرمون در این حد آقا بود وقتی موهاش رو کوتاه می کردن:
اما بقیه رو بی زحمت در ادامه مطلب ببینید:
و وقتی ماشین روشن می شد:
نتیجه اش هم این شد:
(اون بستنی جایزه مهد رفتن محمدسجاد بود، آخه پسرم این روزا توی مهد کودک با گریه ازمون جدا می شه)
من این چند وقته به شدت مشغول انتخاب واحد بودم، آخه همه واحدایی که توی دانشگاه خودمون ارائه می شه رو پاس کرده بودم و توی داشنگاه های دیگه دنبال واحدای به درد بخورشون بودم . آخرشم دو تا درس قشنگ توی دانشگاه خودمون گرفتم و یکی هم مهمان شدم. این هم وضع من در حال انتخاب واحد (سیستمم توسط محمدسجاد فتح شده)
خدا کنه یا زودتر مامان بزرگا قدم رو چشممون بزارن یا پسرم به مهدش عادت کنه. با دیدن گریه هاش دوست دارم زمین منو قورت بده.