پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

یه وروجک واقعی

1392/6/4 1:51
290 بازدید
اشتراک گذاری

تعامل این روزهای محمد سجاد با وسایل خونه اینجوریه:

(قابل ذکر است که همه این عکس ها در کمتر از 15 دقیقه گرفته شده، دیگه تصور اینکه من چه انرژی باید صرف کنم با خودتون)

در آشپزخانه :

(بین هال و آشپزخونه ما یه اختلاف ارتفاع کمتر از چهار-پنج سانتی هست که برای محمدسجاد سد بزرگی حساب می شه، پسرم امروز با تشویق های بابایی از این سد بالا رفت ولی موقع برگشت، گیر افتاد و حاضر نبود خودش بیاد پایین تا اینکه بابا به دادش رسید)

 

 

وقتی دارم با کامپیوتر کار می کنم: (از مبلی که من روش نشستم خودشو به زحمت کشیده بالا، فقط با این هدف که بیاد لپ تاب منو ببنده)

بررسی دستگاه بخور : (یک بار هم در حالی که مخزن دستگاه پر بود، هلش داد و همه آبش جاری شد وسط خونه)

کشف دکمه های پنکه :

بازی با تلفن (از بازی های به شدت مورد علاقه پسر نازنینم):

و حرکتی که خودشم از انجام دادنش ترسیده بود و بعدش با گریه ازم کمک خواست:

دائم هم که داره می ره سمت میز تلویزیون که لبه های تیز داره و من در هر حالتی که باشم باید با سرعت بدوم طرفش.

دیروز پسرم برای اولین بار غذای جامد خورد (هویج پلو با مرغ)، خیلی هم خوشش اومده بود.

از تبلیغ آ ب ث و شامپو گلرنگ و آهنگای اخبار خیلی خوشش میاد. حتی اگه در حال خواب رفتن باشه و صدای این تبلیغات بیاد ، بلند می شه یه نگاه می ندازه و بعد می خوابه .

دیشب که خیلی خسته بودم ، نصف شب بلند شده و گریه می کنه. منم متوجه نشدم وقتی بیدار شدم که دم در اتاق بود و داشت توی تاریکی از اتاق خارج می شد. هر شب وقتی بیدار می شه اگه منو نبینه همون طرفی می ره . شاید می خواد بره توی آشپزخونه دنبالم یا شایدم به سمت نور ضعیف چراغی می ره که اونجا روشنه.

دیگه روزگار ما همینه که می بینید.

آیا من ترم بعد می تونم نه واحد باقیموندمو آبرومندانه پاس کنم؟

 

راستی دو روز پیش که 2 شهریور بود، نی نی خاله خودم بدنیا اومد "نازنین زهرا، نازنین دخترخاله ، تولدت مبارک "

نی نی دوستم هم همون روز یا شبش بدنیا اومد که اونم دختره ولی اسمشو نمی دونم. امیدوارم قدم هر دو مبارک باشه.

دندون مهسا گلی هم بلاخره پیروز شد و از لثه بیرون زد. اونم مبارکش باشه.

و اینکه بابابزرگ (بابای من(مامانی)) امشب تو راه هستن و دارن میان تهران. هوررررررا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامان محمدمهدی
4 شهریور 92 8:23
این دوران نوپایی بچه ها سخت ترین و در عین حال شیرین ترین دورانهاست.لحظه لحظه شو هضم کنید که بعدها خیلی حسرت میاد سراغ آدم که کاش بیشتر در این دوران میموند و ...


بله بله. حتما..
مامان تسنیم
4 شهریور 92 11:09
حالا حالا ها باید با تمام وجود مراقبش باشی
میدونی بیشتر از یه ماهه تو خونمون با لب تاپم نرفتم نت؟ آخه میخواد خودش بره تو اینترنت بچرخه من هم به لب تاپ دست نزنم انقدر بامزه انگشتهاش را رو تاچ پد لب تاپ میکشه عین ما



می بینم دیر به دیر پست می ذاری. حالا فکر کن من که باید همه کارای دانشگامو با لپ تاب انجام بدم... چه شود
مامان تسنیم
4 شهریور 92 11:20
بعد هم با این وروجکی که داری اگه میخوای وسیله هات سالم بمونن از جلو دستش برشون دار همین هفته پیش گوشی خونه مامانم اینا بردم تعمیر 35 تومن هزینه اش شد صداش قطع شده بود


ظاهرا هر جا بذارم از دستش در امان نیست. من که از همه وسایل خونه دل کندم. بد هم نیستا. کلی از وسایلامون نو می شن
الهام (مامان امير حسين)
4 شهریور 92 16:45
چشمتون روشن عزيزم
پس حسابي سرتون شلوغه
تبلیغ آ ب ث و شامپو گلرنگ!!!!اميرحسينم تا اين تبليغا مياد محو تي وي ميشه!!چه تفاهمي!؟
ميتوني عزيزم
حتما ميتونم!!بگو ميتونم تا بتوني نه واحدتو پاس كني!!تو ميتوني!!(ستاد تقويت روحيه ي مادران داراي پسران شيطون!!)
اوه ه ه ه
كجاشو ديدي فاطمه جون
اينا خواشه!!بزار حالا!!
ديگه جهاز برات نميمونه!!همشو برات سه سوته كن فيكون ميكنه!!
حالا صبر كن...


انگار همه بچه ها این تبلیغارو دوست دارن. باز دستشون درد نکنه که برای چند لحظه هم شده سرگرمشون می کنن. فقط کاش وقتشو بیشتر می کردن.
من جهازمو می خواااااااام.
الهام مامان اوینا
8 شهریور 92 20:57
سلام.. به سلامتی .. الان دقیقا درکت می کنم که ما بچه شهرستانیا وقتی پدر و مادرمون می خواد بیاد چقدر خوشحال میشیم..
هزار ماشاا.. به گل پسر..
گفته بودم که از لان بچه ات 4 تا مادر می خواد ..خیلی باید حواست باشه..
در مورد واحدهات هم نمی تونم تضمینی کنم ولی بالاخره خدا کمک می کنه انشاا.. با بهترین نمرات پاس می کنیش..نگران نباش.. گاهی اوقات ادم با مشغله های زیاد وقتی درس می خونه خیلی لذت می بره ..من خودم که اینطوری بودم..

آره دیگه . باید در آن واحد در سه چهارجا حور داشته باشیم. منم وقتی بیشتر کار دارم درسامو بهتر می خونم. البته خیلی لذت نمی برم . در هر حال توکل به خدا
مامی امیرحسین
9 شهریور 92 17:40
خصوصی دارین


جانم...
ممنون. حتما میام وبتون و خبر می دم.
مامان محمد سجاد پ
11 شهریور 92 1:01
سلام حال شما خوبه منم یه وروجک دارم به نام محمد سجاد که در تاریخ 15 فروردین به دنیا اومده همه کارهای پسر شما شبیه کارهای محمد سجاد ماست . ان شاالله قراره حا فظ قرآن بشه . محمد سجاد من خیلی وروجک هست پارسال بخاطر اون مرخصی نیمه وقت گرفتم که بیشتر پیش اون باشم اما امسال دیگه نمی تونم .خیلی از عکس های محمد سجاد شما شبیه عکس های پسر منه البته از نظر کارهایی که انجام داده خدا هردوتاشونا حفظ کنه وهمه بچه های دیگه را .

سلام چقدرخوشحال شدم که اومدید. کاش آدرس گذاشته بودید آقا محمدسجاد شما رو می دیدیم. آخی پس محمدسجاد شما هم باید دوری از مامان رو تجربه کنه؟ من که خیلی دلم می سوزه برای پسرم. شما اصفهانی هستید؟