مهسای خاله
عزیز خاله، مهسا تپلی ما هم کم کم شروع کرده به چرخش در حالت سینه خیز و نشستن (البته با سقوط های پیایپی) . وقتی می ریم خونه خاله این دو تا کوچولو کلا چشم هاشون دنبال علیرضاست. با هر حرکت علیرضا و یا کوچکترین حرفی که می زنه ، محمدسجاد غش غش شروع می کنه به خندیدن. به بچه های توی سن و سال علیرضا خیلی علاقه داره (مخصوصا به خود علیرضا). این هم از آخرین تصویر ثبت شده از ناز نازی خاله:
(اون شب مهسا خانم، اونقدر چرخیده بود که رفته بود زیر مبل )، مامانش می گفت چند روز پیش یه در نوشابه رو کامل کرده بوده داخل دهنش و مامان به زور براش در آورده بود. تازه کلی هم حرف می زنه و بابا و ماما و از این چیزا می گه. خاله به فداش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی