پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

ماه نهم

1392/5/15 23:30
260 بازدید
اشتراک گذاری

اول از همه میریم سراغ اون بالا. یعنی موهای محمدسجاد و یه کم این طرف تر، یعنی دست های هنرمند مامان.  نتیجه اولین هنرنمایی مامان خانم روی موهای ناز محمدسجاد نازنینش:

البته من مثل بابایی موهای نازنین پسرمو خیلی سخاوتمندانه کوتاه نکردم.

بعد می ریم سراغ بازی های محمد سجاد که شامل ماشین بازی 

و سقوط دادن برج قورباغه و مکعب های رنگیه (اینارو به اضافه کتاب و چند تا چیز دیگه چند روز پیش برات از انقلاب گرفتیم):

 

قربونت برم عزیزم که اینقدر ناز و خوشمزه شدی.

این روزا دائم در حال گفتن "عیده عیده" و یا "ایده ایده" هستی . 

از بعد از مریضیت ، بلاخره حرکت کردی و حالا راحت سینه خیز جلو می ری.

داری تلاش می کنی از حالت سینه خیز رفتن به حالت چهاردست و پا در بیای. و ما رو مبهوت در خلقت خدای بزرگ می کنی با این تلاشت.

بعضی غذاها که نیاز به نرم کردن توی دهان داره رو نمی خوری. چند دقیقه پشت سر هم لقمه ها رو می ذارم توی دهنت، سرخوش از این که داری غذاتو تند تند می خوری و وقتی می خوام ظرفای غذارو بردارم و کار تموم می شه با یک حرکت زبون همه رو می ریزی بیرون. منم راه جدید پیدا کردم برای اینکه اونا رو بهت بدم مثلا زرده تخم مرغت رو توی فرنیت حل می کنم و سیب زمینیت رو توی ماست.

جدیدا شب ها دیر می خوابی و از سر سفره افطار نق می زنی تا موقع خواب. فکر کنم دندونات دارن اذیتت می کنن. البته چشمم آب نمی خوره که بخوان بیرون بیان. تازه قسمت سختش اینه که موقع سحری هم بیدار می شی و با هیچ روشی هم راضی نمی شی که بخوابی. عیب نداره گلم. تو سرحال و سالم باش. ما گوش به فرمانتیم فعلا (می تونی تا هفت سالگی از این شرایط حداکثر بهره رو ببری)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

فرشته
16 مرداد 92 11:14
سلام گلم خوبی انشاالله؟
موهاش خیلی خوب شده بابا هنر مندی هاااا
خدارو شکرکه خوب شده دندوناشم درمیاد به زودی


دیدی گفتم هنرمندم بابایی ؟ این هم تاییدش.
مامان امیرحسین
16 مرداد 92 12:49
اصلا فاصله ای بین سینه خیز و چهاردست و پا رفتن نیست، یهو می بینی داری کاری انجام می دی که بدو می یاد سراغت.
راستی این گل پسر شما فکر کنم ماشالله یک سالگی بتونه کلی حرف بزنه ها. تو طول روز زیاد باهاش حرف می زنی؟



کم کمک یه چند قدمی جلو می ره. ولی زودی می افته. یعنی الان خوب حرف می زنه؟ البته به خاطر تبش کلی از چیزایی که می گفت رو یادش رفت. من بیشتر براش شعر می خونم چون اونقدرا اهل حرف زدن نیستم.
مامان تسنیم
16 مرداد 92 13:12
اولا من که نفهمیدم کجای موهاش را کوتاه کردی
ثانیا بچمون میخواد عید را زودتر اعلام کنه دیگه
بعد هم این عکس آخری خیلی بامزه است مثل این عروسک انگشتی ها شده


جلوی موهاش رو به قول باباییش خط انداختم. پشت موهاش رو در پروژه بعدی کوتاه می کنم.
پسر ما از اول ماه رمضون عید رو اعلام کرده بود .
بعد، خودمم هم عاشق این عکسشم.
فرشته
18 مرداد 92 5:16
سلام عیدت مبارک عزییییزم


سلام ممنون. عید شما هم زیاد مبارک.
الهام مامان آوینا
19 مرداد 92 18:41
هزار ماشاا... چه خوردنی شده .. بابا فاطمه جون فکر کنم ارایشگر خیلی خوبی میشدیا.. خیلی بهش میاد مبااااااااااااااارکه.. اختلاف سنی مهسا و محمد سجاد چقدره؟خیلی مراقب باشید اوینا هم تو همین سن ها کارای خطرناک انجام میداد.. خیلی باید مراقب بود...خدا حفظشون کنه...
هر چی بزرگتر میشه من بیشتر دوست دارم ببینمش و بچلونمش...


واقعا؟ اعتماد به نفسم رفت بالای 100.
مهساجونی 40 روز از محمدسجاد جونی کوچیکتره. تا الان که چند بار ضربه های ناگهانی خورده با اینکه خیلی مواظبش هستم.
وووووی پسر مارو بچلونید؟ ما هم که خیلی خیلی دلمون دیدن شما و آوینا جون رو می خواد. ایشالا این اتفاق بیافته
مامان محمدمهدی
20 مرداد 92 8:50
ای جانم
اونوقت شما مطمئنی تا 7 سالگی فقط؟! اینطور که بوش میاد بچه های این دوره زمونه تا آخرای عمرمون فرمانروان


ما اینطوری شنیدیم ولی مثل شما یه چیزای دیگه دیدیم.
آسمان
21 مرداد 92 12:30
چقدر دیدن بزرگ شدن بچه ها لذت بخشه
ایشالا همیشه سلامت باشه...


بله یه لذتی وصف نشدنی
الهام(مامان اميرحسين)
22 مرداد 92 15:43

عزيزم!!
اين عكس آخري خيلي بامزه شده!!
بخورمت خوشمزه!!
بوووس برا عيده عيده خوش زبون!


شیرین عسل ماست دیگه.