فاطمیه
سلام سرباز کوچک آقا. سلام پسرم
اولین فاطمیه زندگیت چه طور بود؟ با داغ های مادر دوعالم آشنا شدی؟
خدا کند حق تو را در این چند روزه به جا آورده باشم.
محمدسجاد مامان! سال قبل این روزها ، حال خیلی بدی داشتم، خیلی. مخصوصا اینکه همه جا سفره انعام حضرت زهرا باز بود و من هم به بوی هر سفره ای، حساس. ولی برای سعادتمندی طفلی که در وجودم بود، سختی را به جان خریدم و با بابا توی مراسم فاطمیه بیت شرکت کردم.
امسال هم که تو در آغوشم بودی ، باز مثل قبل.شب ها بیت رهبری و روز شهادت مصلا... در کنار همه سیاه پوشان
نا آرامی می کردی و گریه سر می دادی. این بار روضه حضرت زهرا را در گوشت زمزمه کردم. اشکها را که می دیدی، آرام می گرفتی و نگاه می کردی. خیره خیره...
تو را به دست های مجروح حضرتش سپردم تا برای سربازی فرزندش، پرورشت دهد.
آقا، منتقم سیلی مادر است. تنها نگذار مولایمان را.
روسفیدمان کن، فرزندم
محمدسجاد، روز شهادت حضرت زهرا (س)، مصلای تهران: