ملاقات با بهار
امروز من و شما، گل پسر رفتیم پیش خانم دکتر. هم برای سرفه هات، هم برای اینکه خانم دکترچک کنه ببینه اگه وزنت بالا رفته قطره آهنتو شروع کنیم. خدارو شکر سرماخوردگی و عفونت نداشتی و خانم دکتر گفت سرفه هات احتمالا از آلودگی هواست. وزنت هم اونقدری که دوست داشتم بالا نرفته بود، از بس که ورجه وورجه می کنی و آروم و قرار نداری عزیز دلم.
توی مسیر بهار رو ملاقات کردیم. باهاش یه عکس دو نفره ازتون گرفتم تا به عنوان اولین ملاقات عمرت با بهار زیبا برات یادگاری بمونه. البته شما خواب بودی توی بغل بابایی
راستی موهاتو برای بار دوم با قیچی کوتاه کردیم. خیلی استرس داشت. خوای بودی ها، ولی دائم سرت رو می چرخوندی. آخرشم بیدار شدی و با تعجب به کار ما نگاه می کردی. نتیجه اش تقریبا شد این:
البته بابایی از این مدل مو زیاد خوشش نیومد. دوست داره موهات رو مدل خودش شونه کنی. فکر می کنه اونجوری بیشتر بهت میاد. البته من هم باهاش موافقم.
راستی یه روز دیگه هم به اینجا موندنمون اضافه شد و من اینجوری شدم