پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

ادامه ماجرای ورود نی نی به دنیای مامان و بابا

1391/3/17 20:22
279 بازدید
اشتراک گذاری

جونم براتون بگه ...

a

" خدایا چقدر دردسر داره توی یه شهر نسبتا کوچیک بخوای بری جواب آزمایش بارداری رو بگیری. آخه هر لحظه احساس می کنی تعداد زیادی چشم که همگی متعلق به  اقوام و آشنایان هست داره بهت نگاه می کنه متفکر سوال هیپنوتیزم مژه   و تو باید بعد از کلی تغییر قیافه خودت رو به بی خیالی بزنیبای بای "

ولی خدایا شکرت . چه لحظه شیرینی بود اون لحظه ای که برگه آزمایش دوم رو گرفتیم و دیدیم علی رغم همه ترس هایی که در وجودموم بود، مقدار هرمون بتای من دوبرابر شده بود و این یعنی کاهش شدید احتمال یک بارداری غیرنرمال .

اون لحظه با صدایی که انگار از ته گلوم در میومد و خیلی سعی کردم کنترلش کنم ، تقریبا جیغ می زدمخنده و به بابایی نی نی می گفتم: "دوبرابر شده، دوبرابر شده..." خدا این لحظه شیرین رو نصیب همه اونایی بکنه که آرزوش رو دارن.

 

و این بود که ما برای خوشجال کردن مامان بزرگا و بابابزرگا (لحظه ای که خیلی دوستش داشتم و همیشه منتظرش بودم) راهی شیرینی فروشی شدیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)