مقید
رفته بود حمام یا به قول خودش آب باژی
اونقدر آب بازیش طول کشید که اذان مغرب رو گفتن. از توی حمام صدای اذان رو شنید و به ما هم خبر داد که :
"الله"
از حمام که اومد بیرون و لباس پوشید و موهاشو سشوار زد، اولین کاری که کرد این بود:
رفت وضو گرفت. ملافه اش رو که گوشه اتاق بود سرش کرد و شروع کرد به نماز خوندن.
و من و بابا :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی