چند برداشت 2
بهش می گم: محمدسجاد به مامان کمک کن، برو سینی رو بیار .
شروع می کنه به سینه زدن.
دچار سوء تفاهم شده بود پسرم.
*************************************************************************
از مهد کودک برگشته و طبق معمول داره از من باج می گیره برای نشستن توی صندلی ماشین (پیش اومده که تا نیم ساعت هم مشغول شیر خوردن بوده)
بهش می گم امروز با آیدا و امیرعلی بازی کردی. بی خیال شیر خوردن می شه ، زل می زنه توی چشمام و می گه "آآآآیدا"
چشمم روشن
*************************************************************************
ظرف غذا داغ بود . محمد سجاد هم اصرار می کرد که ظرف رو برداره. بهش می گم . داغ ، می گه "دااا". و ظرف رو دقیقا عین من با کمک دستگیره بلند می کنه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی