چند برداشت
برداشت اول:
گل پسر رو بردیم شهربازی (از نوع سرپوشیده)، آقا تمام مدت در حالت تعجب بودن. آخه تقریبا بار اولی بود که رفتن به شهر بازی رو تجربه می کرد. چیزی که توی مدت حضورمون در شهربازی بیشتر از همه سرگرمش کرد و براش جذاب بود ، چوب وسط پشمک برقی بود که مامانش هوس کرده بود . که متاسفانه مجبور شدیم همین یکدونه عامل خوشحالی پسرمون رو هم به جهت نجات چشم و صورت افرادی که از کنارمون رد می شدن ازش بگیریم. تازه وقتی از اونجا خارج شدیم ، پسرک فهمید چه بهشتی رو از دست داده.
برداشت دوم:
وقتی تلفن زنگ می زنه کسی که بیشتر از همه با تلفن صحبت می کنه، این قند و عسله. و بیشترین حرفی که توی مکالماتش می زنه : "کییییه " البته نه به معنی "کیه"
برداشت سوم:
نمی دونم وقت اذان بود یا نه، محمدسجاد ازم می خواد که جانماز رو پهن کنم. و بعد چادر نماز رو بر میداره و ازم می خواد که چادر رو سرش کنم. چادر به سر، شروع می کنه به خم و راست شدن و صدای قربون صدقه های مامانه که به آسمان میره.
برداشت چهارم:
طی نمایشی که محمدسجاد فکر کرد مامانش ناراحته و داره گریه می کنه، (البته همچین نمایش هم نبود، واقعا دردناک بود) پسر مهربون هم شروع می کنه به .... اول بغض ... بعد ناله و در آغاز گریه اش هست که با دیدن لبخند مامان آروم میشه.
برداشت پنجم :
سوار ماشین کوچولوش شده، دارم براش با حالت شعر "بوق بوق " می کنم که میبینم محمدسجاد داره به لب هاش فشار میاره تا حرف من رو تکرار کنه. موفق میشه و برای موفقیتش شادی می کنم. می دونم که کار درستی نمی کنم ولی بعضی وقتا که الکی ازم شیر می خواد بهش می گم تا نگی شیر، از شیر خبری نیست و درخواستمو با گفتن یک ایییییی اجابت می کنه.
برداشت ششم(بعدا اضافه شد):
داره با باباش توی اتاق بازی می کنه. یه دفعه دیدم وحشت زده از توی اتاق دوید توی آشپزخونه و پرید توی بغلم. علت رو که جستجو می کنم. می فهمم باباش در حین بازی با آقا سجاد، دچار آسیب دیدگی جزئی شده. نمی دونم معنی حرکت پسرم دقیقا چی بود؟ شاید اومده بود منو برای کمک ببره.
دوستت دارم ، غنچه بهاری من