پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

چند برداشت

1392/11/4 15:33
184 بازدید
اشتراک گذاری

برداشت اول:

گل پسر رو بردیم شهربازی (از نوع سرپوشیده)، آقا تمام مدت در حالت تعجب بودن. آخه تقریبا بار اولی بود که رفتن به شهر بازی رو تجربه می کرد. چیزی که توی مدت حضورمون در شهربازی بیشتر از همه سرگرمش کرد و براش جذاب بود ، چوب وسط پشمک برقی بود که مامانش هوس کرده بود . که متاسفانه مجبور شدیم همین یکدونه عامل خوشحالی پسرمون رو هم به جهت نجات چشم و صورت افرادی که از کنارمون رد می شدن ازش بگیریم. تازه وقتی از اونجا خارج شدیم ، پسرک فهمید چه بهشتی رو از دست داده.

برداشت دوم:

وقتی تلفن زنگ می زنه کسی که بیشتر از همه با تلفن صحبت می کنه، این قند و عسله. و بیشترین حرفی که توی مکالماتش می زنه : "کییییه " البته نه به معنی "کیه"

برداشت سوم:

نمی دونم وقت اذان بود یا نه، محمدسجاد ازم می خواد که جانماز رو پهن کنم. و بعد چادر نماز رو بر میداره و ازم می خواد که چادر رو سرش کنم. چادر به سر، شروع می کنه به خم و راست شدن و صدای قربون صدقه های مامانه که به آسمان میره.

برداشت چهارم:

طی نمایشی که محمدسجاد فکر کرد مامانش ناراحته و داره گریه می کنه، (البته همچین نمایش هم نبود، واقعا دردناک بود) پسر مهربون هم شروع می کنه به .... اول بغض ... بعد ناله و در آغاز گریه اش هست که با دیدن لبخند مامان آروم میشه.

برداشت پنجم :

سوار ماشین کوچولوش شده، دارم براش با حالت شعر "بوق بوق " می کنم که میبینم محمدسجاد داره به لب هاش فشار میاره تا حرف من رو تکرار کنه. موفق میشه و برای موفقیتش شادی می کنم. می دونم که کار درستی نمی کنم ولی بعضی وقتا که الکی ازم شیر می خواد بهش می گم تا نگی شیر،  از شیر خبری نیست و درخواستمو با گفتن یک ایییییی اجابت می کنه.

برداشت ششم(بعدا اضافه شد):

داره با باباش توی اتاق بازی می کنه. یه دفعه دیدم وحشت زده از توی اتاق دوید توی آشپزخونه و پرید توی بغلم. علت رو که جستجو می کنم. می فهمم باباش در حین بازی با آقا سجاد، دچار آسیب دیدگی جزئی شده. نمی دونم معنی حرکت پسرم دقیقا چی بود؟ شاید اومده بود منو برای کمک ببره.

دوستت دارم ، غنچه بهاری من

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامان خانمی
4 بهمن 92 10:57
چقدر بچه شیرینه آخه ایشالله خدا محمدسجاد قند و عسل رو واسه شما حفظ کنه. ایشالله محمدسجاد من هم زودی دنیا بیاد و از این کارای شیرین بکنه و منم قربون صدقه اش برن.
فاطمه - مامان محمدسجاد
پاسخ
خیلی، بینهایت شیرینه. انشاالله شما هم بزرودی این روزهای قشن رو تجربه کنید.
مامان امیرحسین
4 بهمن 92 17:18
چه کار خوبی کردید، توی زمستون بهترین جا همون شهربازی سرپوشیده مال بچه ها است. اگه لیستی از این شهر بازی هاسراغ داریدبه من هم بدید لطف کردید. راستی برداشت چهارم برای من هم رخ داده است. بچه ها خیلی شیرین هستند
فاطمه - مامان محمدسجاد
پاسخ
آره جای خوبیه.لیست خاصی که ندارم فقط من سرزمین عجایب و مجمتع یاس هفت تیر و پارک ساعی و سرزمین بازی شریعتی بالاتر از پل صدر رو میشناسم که البته ما این آخریه رو رفتیم و خوب بود. خیلی لذت بخشه که یه نفر اینطوری صادقانه دلش پیشت باشه که تا ناراحتیت رو دید اشک توی چشمش جمع بشه. یادمه خودمم با مامانم اینطوری بودم
مامان تسنیم خانوم
5 بهمن 92 17:00
حالا هی از این بچه باج بگیر تا به حرف بندازیش ها
فاطمه - مامان محمدسجاد
پاسخ
آخه دیه راه دیگه ای به ذهنم نرسید ولی خوب جواب میده ها این روش
مامان محمدمهدی
6 بهمن 92 8:41
خدا حفظش کنه
فاطمه - مامان محمدسجاد
پاسخ
و محمدمهدی گلمون رو
ارام
7 بهمن 92 8:17
پس به مرحله گوشي خريدن رسيدين....كم كم بابد يا فكر گوشي و موبايل رو از ذهنتون پاك كنيد و دور و برش نچرخين يا بايد يكي ويژه واسش بخرين
فاطمه - مامان محمدسجاد
پاسخ
گوشی باباشو که مدتهاست داغون کرده، ولی بقیه گوشی ها فعلا مقاومت کردن
آسمان
7 بهمن 92 14:12
برداشت آخر چه تامل برانگیز بود ...
فاطمه - مامان محمدسجاد
پاسخ
برای خودمون هم
مامانی
15 بهمن 92 21:16
سلام مامان خوب من شما رو تو وبلاگم لینک کردم میشه خواهش کنم منو لینک کنید و بهم سر بزنید بابت تشکر سه تا صلوات جهت عاقبت بخیری پسر شیرینتون ممنون
فاطمه - مامان محمدسجاد
پاسخ
به به باعث افتخار منه. حتما میام پیشتون