اوخ
پسرم دیروز 5 دی ماه ، در 28 روزگی اوخ شد.
بمیرم برای پسرم که تا گذاشتیمش روی تخت و آمادش کردیم، همه چیز رو فهمید و چنان جیغ های بنفشی کشید که دل سنگ روهم آب کرد. من که نزدیک بود با لنگه کفش برم سراغ آقای دکتر.
من که دلم نمی یومد وایسم نگاه کنم ولی آقای دکتر اصرار داشت که بالای سر محمدسجاد باشم. خلاصه که عملیات در حضور من و بابایی و مادر جون و عمه در ساعت 6 بعداز ظهر در درمانگاه کوثر شهرک محلاتی،آغاز و بعد از حدود نیم ساعت به پایان رسید. خیلی دردناک بود. ولی خدارو شکر پسر پهلوون ما بعدش فقط یه کم گریه کرد و شیر خورد و خوابید، تا الان هم فقط هر از چند گاهی یه دونه از اون جیغ ها می کشه و زود آروم می شه.
دیشب بابایی به مناسب ختنه سورون پسری، یه جعبه شیرینی خرید که البته من دلم نیومد بخورم چون می دیدم پسرم درد داره. مادرجون و عمه هم به محمدسجاد شجاع ما هدیه دادن.
حالا باید تا دو هفته مراقب گل پسر باشیم تا زودی خوب بشه.
این هم از آرامش محمدسجاد بعد از اوخ شدن(البته امروز ظهر این عکس رو گرفتم):