پرده اول
خوب یادم میاد و مامان جونم هم تعریف می کنه که همیشه ازش می خواستم کارش رو کنار بذاره و بیاد با هم نمایش اجرا کنیم. من یه نقش و مامان جون هم یه نقش دیگه.
و حالا بعد از گذشت چند سال....
چند شب پیش بود که محمدسجاد شروع کرد به بازی کردن نقش آقا شیره. چهار دست و پا میرفت و غرش می کرد و ما هم باید فرار می کردیم.
و دیشب اولین نمایشش رو اجرا کرد. ازم خواست که کارم رو کنار بذارم و نقش یه ببعی رو بازی کنم خودش هم مثلا عموچوپان بود، یه نی دستش بود و داشت برای گوسفنداش نی می زد ، بعد یهو گفت آقا گرگه (خودش می گه گوبه) اومد و من باید جیغ میزدم و میترسیدم و فرار می کردم.
این بود سناریوی اولین نمایش محمدسجاد.
پ ن : سناریو برگرفته از داستان های خاله ستاره بود که محمدسجاد خیلی بهش علاقه دراه و همشو حفظه.
پ ن 2: وسط آهنگهای خاله ستاره، یه جایی هست که تبلیغ بقیه سی دی ها رو می کنه و شماره تلفن رو اعلام می کنه، جایی که محمدسجاد هم باهاش می گه:" چی بود؟ دی دی دی سی ده سی"