در آغاز ماه چهاردهم
دلم نمیاد این شیرین کاری هاتو برات ثبت نکنم. حتی حالا که وسط فرجه های امتحانم هستم.
این روزا همش در حال سینه زدنی. هروقت به قول خودمون یه صحنه مذهبی توی تلویزیون پخش می شه، شامل سینه زنی، روضه خوانی، سلام امام رضا (ع) ، تلاوت قرآن ، سرود مذهبی ،سخنرانی و ... شروع می کنی به سینه زدن. و در همون حال از این طرف خونه می دوی اون طرف خونه.از ما هم میخوای که سینه بزنیم. این یه نمونه اش هست که داشتی با سرودی که برای 9 دی پخش می شد سینه می زدی و می دویدی:
دیشب می بردیمت بالا ، دستتو می گرفتی به بالای یخچال و خودت آویزون می شدی بهش. اگر هم رهات می کردیم چند لحظه خودتو نگه می داشتی. این کار رو به یمن تمرینات بابایی انجام می دی که از همون اول باهات بارفیکس کار می کرد. اینجا خودتو نگه داشتی ، البته توی عکس زیاد مشخص نیست (وچه ذوقی کرده بابایی) :
وقتی فوت می کنیم ، سوت می زنن و دهانمون رو به هم می زنیم. تو هم تکرار می کنی.
وقتی بهت می گم یه کاری انجام بده مثلا یه چیزی رو بیار یا بده به بابایی ، حرفمو رو گوش می کنی. خدا کنه وقتی بزرگ شدی همین روش رو ادامه بدی.
صبح به محض اینکه از خواب بیدار شدی شروع می کنی به حرف زدن و آواز خوندن. یا اینکه خودتو عقبکی پرت می کنی روی تشک.
اینم دندون خوشگلت که امروز تونستم ازش عکس بگیرم: