استرس یعنی...
.: پسر عزیزم ، محمد سجاد تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و 8 روز سن دارد :. سلام داشتم برای تمرین، متن دفاع روز دوشنبه ام رو برای بابایی و محمد سجاد که مشغول خوردن بیسکوییت بود ارائه می دادم که یهو محمد سجاد به سمت آشپزخانه روانه شد، و تنها دقایقی بعد با یه پلاستیک حاوی ده عدد تخم مرغ که بابایی یه ربع پیش خریده بود و گذاشته بود روی کابینت برگشت. یعنی فشاری که از دیدن این صحنه به قلب من و بابایی وارد شد از فشار این روزهای قبل از دفاع من به غایت بیشتر بود. اینکه چطوری دستش به اون تخم مرغ ها رسیده بود و بدون آسیب به هیچ کدومشون به ما تحویلشون داد سوالیه که به سوال های بیشمارم افزوده شده. پ.ن: اینجا مین...
نویسنده :
فاطمه - مامان محمدسجاد
21:53